محل تبلیغات شما



4بهمن! نمیدونم شاید باید خیلی شوکه می شدم ولی تا الان فقط سعی کردم شوکه بشم! شاید هنوز باور نکردم! شاید من قبول کردم که همه این ها از روی کج و کاستی های خودم بوده و حتی نمیخوام درصدی به کسی دیگه نسبت پیدا کنه!
به هرچیزی جز چیزی که دیشب گذشت میتونستم فکر بکنم میتونستم پیش بینی بکنم ولی داده ای رو الان دارم که باعث شده چشمم رو بروی همه ی چیزهایی که از قبل دارم ببندم. حالا درست اینجا، جایی که هیچ فرمولی برای حل مشکلمون ندارم! حالا درست جایی که انگار همه چیز رو میدونم، سخت ترین تصمیمون رو باید بگیریم! شاید! شاید هم نیازی به تصمیم نباشه! شاید پیش بریم و پیش بریم و پیش بریم، شاید چیزی که من میخواستم شد شاید هم چیزی که اون میخواست!
اصلا شاید به چیزی متعادلی از چیزهایی که میخواییم!!
چیزی که میدونم اینه، میخوام محکم بغلش کنم و کنار خودم نگهش دارم کاملا خودخواهانه، دوست دارم داشته باشمش، دوست دارم دوست داشتنش رو، من دوستش دارم دوست ندارم ازم دور شه و برای این همه غمگینم.
دوباره تو موقععیتی مشابه، تصمیم گیری به پای تو، تو برای من دوست داشتنی تر از هر چیزی هستی که تا الان درک کردم، تو درون من بذری کاشتی که من هر کاری کردم بخشکه بیشتر پا گرفت، شاخه های وجودت منو پاگیر این درخت کرده، من  همه ی این میوه های رسیده نرسیده کال یا کرم خورده این درخت رو دوست دارم من بچه گانه به شاخ و برگت نیاز دارم که در آغوشم بگیره، کاش میتونستم چیزی رو هستم با کلمه ها بگم کاش بلد بود کاش تو اینجا بودی کاش تو اینجا می موندی
با همه ی وجودم، از اعماق وجودم، از جایی که تنها تو تونستی لمسش کنی دوستت دارم 
 


شده هیچ وقت آدم بده ی داستان باشی؟

بیشتر از یک سال پیش ازم پرسید و هرچی فکر کردم دیدم نه! ولی نوازادی که الان من هستم درست همونجا نطفه ش منعقد شد! درست همونجا که دلم خواست شده حتی یه جا آدم بده قصه باشم!!

انگار کرمی همه وجودم رو گرفته باشه که برو هر چی شدن رو یاد بگیر! برو دنیا بزرگتر از این چهار دیواری ایه که برای خودت ساختی! برو یاد بگیر برو کشف کن برو فقط برو واینستا! 

نمیدونم شاید اینجوری خودم رو قانع کردم؛ تو وقتی میتونی بگی آدم خوبه داستانی که بلد باشی بد باشی ولی نباشی، شاید الان میخوام اثبات کنم  که میتونم بد باشم، یه بدِ خوب!

حالا این بدِ خوب نمیدونه باید با ویدا چیکار کنه؟! مونده که به خودش ثابت کنه که همیشه خوبه داستانه یا میتونه بده قصه هم باشه؟!

نمیدونم شاید این حجم از لطیف بودن برای پسر قشنگ نیست! نمیدونم دارم به کجا فرار میکنم! از چی فرار میکنم. به چه چیزی قراره پناه ببرم به چه چیزی قراره چنگ بزنم؟ من نمیدونم!

هرچی و هرچی و هرچی که باشه من همه ی دنیام با تمام کمال گرایی هام رو میخوام و میدونم که هر شکست جدید من رو یک قدم به مقصدم نزدیک میکنه.

برو یادبگیر، ولی هرچی نشو!


فكر ميكنم حتي خودش هم مثل من نگران نيست!
بايد يه تصميم سخت بگيره و تنها بايد اين كار رو بكنه :(
دوست دارم همه ي انرژي هاي جهان رو بفرستم سمتش، دوست دارم همه ي ترس ها رو از دلش بگيرم.
دلم ميخواد همه ي سياهي هاي روحش رو بخرم،
كاش ميتونستم دست بندازم تو سينش و همه ي خاطرات بدش رو نابود كنم،
كاش ميشد چشم هاش رو ببوسم گلوش رو ببوسم تا هيچ وقت بغض فروخورده اي نداشته باشه،
كاش خدا قبول ميكرد دردوبلاهاش رو بده من كاش ميتونستم هر چي كه آرامش زندگيش رو ميگيره، از دلش بگيرم،
كاش ميتونستم جاي اينكه قلبم ازجاش دربياد كاري بكنم، كاش ميتونستم كاري بكنم، كاش اينقدر ضعيف نبودم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

من ابانی ام